نوروز 1392

نوروز ۱۳۹۲ رو به تمام مردمی که این آیین رو جشن می گیرن تبریک و شادباش عرض می کنم

همواره سلامت و سربلند باشید

 

آزادی به از بند - چه با لبخند - چه بی لبخند

به نام  خدا

کادوي تولد زياد نگرفته م اما هميشه کتاب بهترين بوده برام.توي ژانرهايي که دوست داشته م.اينبار اما يه چيز ديگه دلم مي خواد. يکي صدام کنه و وقتي پي صداشو گرفتم سر از پشت بوم خونه در بيارم. با قدماي لرزان اما مشتاق سوار بشم و بعد آروم آروم از زمين بلند شيم.

سوار اين بالون؛ خود اين بالون؛ تنها کادوييه حالا که همه حسرت کارهاي نکرده مو از يادم مي بره. همه آرزوهاي دور و درازمو.همه فکرايي که روز تولد به اوج مي رسه و ديگه تحملش سخت مي شه.

لحظه به لحظه همه چي کوچيک و کوچيک تر مي شه و آرامش من بيشتر.حتي اگه خواب باشه دلم نمي خواد ازش بيدار شم و ترس همراهم اينه که مبادا بيدار شم. کمي سردم شده و يکي از پتوهاي کف بالون رو بر مي دارم و روي دوشم مي ندازم.دوباره شک مي کنم به واقعيت اين اتفاق. مبادا خواب باشه و توي واقعيت دري باز مونده يا پتو از روي سرم کنار رفته که سردم شده. داريم حتي ابرا رو هم رد مي کنيم .باد انگار به ميل ما مي وزه و داريم به همون سمت هايي مي ريم که دلم مي خواد.به دور دست ها .به بهترين جاها

نوروز 1391

نوروز ۱۳۹۱ بر همگان مبارک

سال خوب و خوشی را برای شما آرزومندم

 

آسمون زندگی

سلام به همه دوستان و عزیزان

بعد از مدتها که از همه چی دور بودم باز هم برگشتم

انشاءا... آسمون زندگیتون ابری نباشه

دوبیتی

انجیل برنــــــابـــــــا و راز تثلیث

انجیل برنابا اثری متاخر از قرون وسطی  میباشد که ادعا دارد، توسط برنابا، شخصیت مسیحی برجسته از قرون اول میلادی بنگراش درآمده. این کتاب نسبت به انجیل های رسمی مسیحیت شباهت بسیار بیشتری به اعتقادات مسلمانان دارد.

اعتبار این کتاب به شدت مورد تردید واقع شده است چرا که اسناد قدیمی از آن وجود ندارد و قدیمیترین اشاره به آن وجود نام آن در لیست ممنوعه پاپ ژلازیوس یکم در اواخر قرن پنجم میلادی است و قدیمی ترین دستنوشته‌ها مربوط به قرن ۱۶ می‌شود. اکثر محققان غربی و مسیحی (و حتی برخی مسلمانان) اعتبار آن را زیر سوال برده اند و آن را اثری جعلی متعلق به به قرن ۱۶  می‌دانند که ادعا می‌شود توسط برنابای عهد جدید(قرن۱ میلادی) از یاران حواریون مسیح به نگارش در آمده. از طرف دیگر برخی مسلمانان جعل بودن این انجیل را نپذیرفته اند و آن را نسبت به اناجیل رسمی مسیحیت معتبرتر می‌دانند.

اندازهء این انجیل برابر مجموع چهار انجیل رسمی است (دستخط ایتالیایی 222 فصل دارد).

 دستنوشته‌های قدیمی

نخستین دستخط های این انجیل در اواخر قرن شانزدهم در دو نسخه به زبان های ایتالیایی و اسپانیایی کشف شد. با این وجود امروز تنها یک کپی قرن هجدهم از نسخهء اسپانیایی در دست است.

 شباهت‌ها به اعتقادات اسلامی

سراسر این انجیل شامل مواعظ اخلاقی و اعتقادی می‌شود که شباهت زیادی به تعلیمات اسلامی دارد. تعداد کمی از این شباهت‌های عمده آورده می‌شود:

۱. مسیح پسر خدا نیست

۲. مسیح مصلوب نشده است

۳. ملغا نشدن شریعت به شکل پولسی

۴. پیشگویی پیامبر اسلام

 انتقادات

عدم پیشینه تاریخی در مباحثات مسلمانان

در مباحثات مسلمانان و مسیحیان قبل از قرن ۱۵ میلادی هیچ نامی از این کتاب نیامده.نویسندگان و مورخان و فلاسفه مسلمانی نظیر فارابی (وفات ۹۵۰ م.)، مسعودی (وفات ۹۵۶ م.)، قندی (وفات ۹۶۱ م.)، ابن حزم (وفات ۱۰۶۳ م.)، غزالی (وفات ۱۱۱۱ م.)، ابوالعباس العارف (وفات ۱۱۴۱ م.)، ابن رشد (وفات ۱۱۹۸ م.)، محی‌الدین ابن العربی (وفات ۱۲۴۰ م.) و ابن خلدون (وفات ۱۴۰۶ م.) هرگز این انجیل را به‌عنوان شاهدی علیه اعتقادات مسیحیت ارائه نداده‌اند.

مسیح در انجیل برنابا

در این کتاب میخوانیم:

آن وقت یسوع(عیسی) فرمود:وقتی که رسول الله بیاید، پس از نسل که خواهد بود؟شاگردان جواب دادند:از داوود...تصدیق کنید مرا؛زیرا به شما راستی میگویم بدرستی که عهد بسته شده‌است با اسماعیل نه با اسحاق.

پس اعتراف نمود یسوع و فرمود: براستی و درستی که من مسیا نیستم.

در کل، این کتاب صریحا اعلام می‌کند که عیسی مسیح نیست  (مسایا ترجمهٔ عبری عبارت "مسیح می‌باشد)و مسیح شخصی از نسل اسماعیل(محمدبن عبدالله) خواهد بود.

با این حال در بخش‌های اولیهٔ این کتاب میبینیم که از عیسی با عنوان «مسیح» یاد شده:

پیغمبر تازه‌ای که فرستادهٔ خداست بسوی جهان، بحسب روایت برنابا فرستادهٔ او. برنابا، فرستادهٔ یسوع ناصری مسمی به مسیح آرزو می‌کند ازبرای همهٔ ساکنین زمین اسلام تسلیه را.ای عزیز!بدرستی که خدای بزرگ عجیب تفقد نموده‌است ما را در این روزهای پسین به پیغمبر خود یسوع مسیح، به رحمت بزرگ از برای تعلیم؛وآیاتی که گرفته‌است آنهارا شیطان وسیلهٔ گمراه نمودن بسیاری را به دعوی پرهیزگاری، (۴)که بشارت دهندگانند به تعلیمی که سخت کفر است خوانندگان مسیح را پسرخدای.

برخی معتقدند نویسندهٔ این انجیل تشخیص نمی‌دهد که دو واژهٔ مسیح(که برای عیسی به کار برده شده) و مسایا(که برای موعودی از نسل اسماعیل به کار برده شده) هر دو ترجمهٔ کلمهٔ کریستوس بوده و به معنا ی مسح شده می‌باشند.  قابل ذکر است، در طومارهای دریای مرده که اخیرا در نزدیکی دریای مرده کشف شده‌اند و به قرن اول تا سوم قبل میلاد تعلق دارد، نیز به دو مسیح، و نه تنها یک مسیح، که در آخرالزمان ظهور خواهند کرد اشاره شده‌است. با اینحال نکته‌ای که در انجیل برنابا موجود می‌باشد، این است که که مسیا(ترجمهٔ عبری مسیح) بودن مسیح انکار شده و در بخشی دیگر بر مسیح بودن وی تاکید شده که این مسأله، موضوع را فرضیهٔ «باور اسین ها(اهالی قمران) به ۲ مسیح» جدا میسازد.

 نقل قول‌هایی از دانته در انجیل برنابا

دانته، یکی از مشهورترین نویسندگان ایتالیا، در دوره بونیفاس هشتم میزیست. او نوشتن ”کمدی الهی“ معروف خود را در سال ۱۳۰۰م. آغاز کرد. برخی محققین بر این باورند که نویسندهٔ انجیل برنابا نقل قول‌هایی از دانته را به مسیح نسبت داده  برای مثال، عبارت مورد استفادهٔ دانته، «خدایان دروغین و دروغگو»چندین بار در این انجیل استفاده شد.همچنین توصیفات جهنم در انجیل برنابا  به گونهٔ چشمگیری شباهت به توصیفات دانته پیرامون برزخ و جهنم دارد در این انجیل میخوانیم که نه آسمان وجود دارند و بهشت از تمام این آسمان‌ها بزرگتر است، . که این باز ما را به یاد آثار دانته می‌اندازد. البته سردار کابلی در مقدمه ترجمه فارسی انجیل برنابا، چنین مطلبی را رد کرده و گفته است که چون برنابا قبل از دانته می زیسته، بنابراین به نظر می رسد که نقل قول دانته از برنابا منطقی تر باشد.

 دیدگاه مسلمانان

این انجیل اگر چه نسبت به انجیل های رسمی مطابقاتی خیلی بیشتر با منابع اسلامی دارد ولی به طور صددرصد با منابع اسلامی سازگار نیست برای نمونه در فصل سوم آمده است مسیح بدون درد زاده شده است در حالی که در قرآن سوره مریم صحبت از درد زایمان مریم است از این رو عده‌ای از مسلمانان اصل بودن آن را نپذیرفته‌اند.

ولی از طرفی عده‌ای دیگر به شدت به خاطر متن خاص آن و انطباق بسیار زیاد آن با تعلیمات اسلامی و دلایل دیگر از اصل بودن این انجیل دفاع کرده از جمله علمای مصری مثل رشید رضا و یا سید عبد العلی موودی عالم پاکستانی و معتقدند که تغییرات تاریخی کمتری نسبت به اناجیل رسمی مسیحیت در مورد این انجیل اتفاق افتاده است

لازم به ذکر است برخی محققان غربیِ معتقد به جعل نیز به خاطر ویژگیهای متن حتی اذعان دارند که این متن یک جعل فی البداهه در قرن 14-16 نیست بلکه معتقدند که منابع اولیه‌ای از فرقه‌های غیر رسمی در اختیار جاعل بوده است  در حالی که مسلمانان مدافع این انجیل متن آن را مربوط به برنابای واقعی می‌دانند که تغییراتی در اثر نسخه برداری و ترجمه و ... در طول تاریخ بر آن اتفاق افتاده است.

 ترجمه‌های فارسی

انجیل برنابا در ایران توسط دو مترجم ترجمه شده‌است، اولین ترجمه مربوط به علّامه حیدرقلی سردار کابلی از روی متنهای عربی و انگلیسی است و ترجمه دوم که جدیدا به بازار آمده از مرتضی فهیم کرمانی است. نسخه ترجمه شده توسط سردار کابلی به خاطر نثر قدیمی که دارد، بخش‌هایی از آن سخت فهم است، اما این اشکالات در ترجمه فهیم کرمانی وجود ندارد و ترجمه‌ای روان و امروزی ارائه شده‌است. فهیم کرمانی ترجمه این کتاب را به درخواست سید محمود طالقانی در زندان قصر انجام داده‌است. آیت الله طالقانی، دکتر خلیل سعادت (محقق مسیحی و مترجم انجیل برنابا به عربی)، سید محمد رشید رضا و سردار کابلی برای این کتاب مقدمه نوشته‌اند.(منبع ویکیپدیا)

بد نیست این کتـــــــــــــــاب رو دانلود و مطالعه نمایید

هندسه در نمادشناسی مذهبی

بررسی تطبیقی دایره به عنوان نماد دینی در تمدن‌های بین‌النهرین، ایران، آیین بودایی هند و چین

مقدمه:
در جهان باستان، اعتقادات دینی و اسطوره‌ای سر منشأ بسیاری حرکت‌های انسانی بود. درون و ذات هر پدیده‌ای که رخ می‌داد به نوعی به اسطوره و دین پیوند می‌خورد و هنر بهترین وسیله برای نمایش این تفکر دینی و اسطوره‌ای بود.

در هنر باستانی، برخی نقش‌ها و نمادها صرفا تصویر نبودند بلکه نماد یک عقیده و سمبل دینی بودند. از میان این نشانه‌های دینی می‌توان به دایره اشاره کرد. دایره در جهان باستان از جمله بین‌النهرین، ایران، مصر، هند و تمدن‌های بودایی مذهب نقش مهمی را به عنوان سمبل دینی به عهده گرفته است.

حضور دایره در ابتدا در ادیان خدا - خورشید، از بین‌النهرین شروع شد و به ایران رفت. دایره نماد خدای خورشید بود ولی بعدها به عنوان نماد دینی و عقیدتی به مصر و چین و هند و... رفت و نقش‌های متعددی به خود گرفت.

«دایره و مرکز از جمله رمزهای اساسی محسوب می‌شوند. درخت زندگی و مار، در زمانی اساطیری و در بهشت روی زمین که مستدیر توصیف شده، نشانه‌ها و نگاهبانان مرکز بودند. در غالب تمدن‌ها، ابدیت به شکل دایره و چرخ و اروبوروس، ماری که دمش را گاز گرفته تصویر می‌شود. شکل مدور نمودار یکی از مهم‌ترین جهات زندگی یعنی وحدت و کلیت و شکفتگی و کمال است. انسان غالبا در درون دایره‌ای که نشانگر تناسبات پیکر است تصویر شده است. در بسیاری سنن، به این شکل بسته که انسان را در برگرفته؛ محافظت می‌کند، کار ویژه‌ای جادویی منسوب شده است.(مونیک دوبوکور،1376،ص77)

در تمامی ادیان و اساطیری که خورشید نقش مهمی در آن‌ها ایفا می‌کند شکل خورشید به تدریج تبدیل به دایره شده و به عنوان نماد خورشید در هنرهای دینی آنان مطرح شده است.

«خورشید غالبا در مرکز کیهان تصویر شده است و نشانه‌ی عقل عالم به شمار رفته است آن چنان که قلب آدمی مقر بعضی قوای وی محسوب می‌شود. خورشید به عنوان قلب جهان و چشم عالم، گاه در مرکز چرخ فلک البروج می‌درخشد و نیز یکی از صور درخت جهان است که در این نقش پرتوهایش درخت زندگی به شمار می‌روند(مونیک دوبوکور،1376، ص86)

در این تحقیق به بررسی تطبیقی دایره در اعتقادات مذهبی بین‌النهرین، ایران، هند و نیز جهان بودایی مانند چین پرداخته می‌شود، به اهمیت دایره در هنر مذهبی جهان باستان توجه شود.

دایره در هنر بین‌النهرین و ایران
در تمدن بین‌النهرین، آشور( آسور) خدای بزرگ و محافظ کشور آشور است. قرص بالدار او را احاطه کرده است و کمانی بر ضد دشمنان دارد. وی حامی جنگ و سپاه کشور خود است.(جیمز هال، ص327)

در کهن‌ترین تصاویر خورشید- خدایان، هاله‌ی تقدس ظاهر می‌شود که به شکل قرص است. هاله یا به صورت قرص ساده یا پرتوهای نوری در می‌آید که از سر آن‌ها ساطع است.(جیمز هال، ص221)

دایره و چرخ همواره بر یکدیگر دلالت کرده‌اند و همراه هم بوده و گاه به یکدیگر تبدیل شده‌اند. اولین چرخ‌هایی که در تاریخ نشانی از آن‌ها یافت شده چرخ‌های ارابه ای‌ است مخصوص حمل اموات که کاتبی سومری در 3500 ق.م آن را تصویر کرده است.(مونیک دوبوکور،1376ص87)

صلیب با چهار بازوی مساوی – که ابتدا دایره بود و- درون یک دایره محاط شده است، چهار جهت اصلی آن در بین‌النهرین نماد چهار جهت اصلی طبیعت و بادهای باران زاست که نماد خدایان آسمان، آب و هوا است و نیز نماد شمش Shamash و آنو Anu خدای آسمان است(جیمز هال، ص205)




صلیب با بازوی مساوی نماد خدای آسمان بین النهرین

دایره نماد شمش خدای خورشید بین‌النهرین است. دایره‌ای به صورت ستاره چهار پر با چهار شعله یا پرتو که درون یک دایره واقع شده‌اند.(جیمز هال، ص205)


دایره نماد خدای خورشید شمش


شاه بابل در حال قربانی کردن برای الهه خورشید





مار به منزله علامتی از مدار ماه که به صورت دایره‌ای چنبر زده است. از نمادهای کیهانی بین النهرین

یکی دیگر از نمادها و سمبل‌ها که بر دایره دلالت می‌کند، گردونه تندروی است که با اسب کشیده می‌شود؛ متعلق به مهاجمان آریایی که در پیروزی نظامی آن‌ها جنبه‌ای قاطع داشت و بعدها در قصر آشور بانیپال دوم ظاهر شد. گردونه نظامی نماد پیروزی و  اسب نماد نیروی خورشید بود. گردونه نیز وسیله انتقال بسیاری از خورشید- خدایان مانند ایشتار الهه جنگ بین‌النهرین که همواره سوار بر گردونه به تصویر در آمده است.(جیمز هال 180)


چرخ گردونه در بین النهرین که کاملا بر دایره دلالت می کند

همچنین در بین‌النهرین نمادهای دیگری ظاهر شده که کاملا دایره‌ای شکل است و آن گروهی از خدایان(هفت عدد) بین‌النهرین بدون نام که برای اولین بار به روی مهرهای استوانه‌ای شکل بابل کهن و بعدها به روی سنگ‌های تعیین مرزی و ستون‌های یادمانی ظاهر شده و شکل آن‌ها هفت قرص یا هفت نیمکره بود که آن‌ها در دو ردیف یا به شکل آذین‌های گلسرخی تعبیه می‌کردند. آن هفت خدا را با هفت ستاره پروین یکی می‌دانستند و بعدها به صورت مجمع‌الکواکب درآوردند. در اصل به صورت هفت ریگ بودند که آن‌ها را برای قرعه‌کشی و نیز برای فالگیری به کار می‌بردند و از آن جاست که این ریگ‌ها، جنبه تقدس یافتند. این هفت نماد به Sibittithe seven مشهورند.(جیمز هال، ص212)


سی‌بی‌تی، هفت نماد دایره‌ای مقدس در بین‌النهرین

در هر صورت بسیاری از نمادهای مقدس که در بین‌النهرین ظهور کردند، بعدها در ایران نفوذ کرده و از آن طریق به هند و در آیین بودا راه یافتند؛ و به صورت نمادهای ثابت بودایی در آمدند؛ مانند چرخ.
 
تجلی دایره در هنر دینی ایران
در ایران همچون بین‌النهرین، توجه به خورشید و خدایان خورشید مورد توجه بود. در آیین مهر و بعدها در آیین زرتشت، مهر(میترا) خدای- خورشید و نماینده خورشید بود.(شناخت ادیان2، واحد تدریس کتب درسی قم،1380،ص13-12)

دایره به عنوان یک نماد مقدس، در ابتدا در دوران باستان در سفال‌های شوش ظاهر شد که در ابتدا دایره‌ای با صلیب‌هایی با بازوهای مساوی بود و ظاهرا این نقش از بین‌النهرین وارد ایران شد.


نمونه از نقوش سنتی ایران به روی سفال‌های شوش که دایره در آن به خوبی نمایش داده شده است.



نقوش روی سفال شوش 8-5 قبل از میلاد

نقوش سفالینه‌های شوش در ایران که فرم دایره‌ای در آن‌ها کاملا دیده می‌شود. این نقوش با شکل مدور بدنه کاملا هماهنگی دارد.

در ایران، میترا و اهورامزدا که خدایان خورشید بودند با دایره‌ای دور سر آن‌ها نمایش داده می‌شدند. این دایره‌ها بعدها به صورت هاله‌ی تقدس به هنر و آیین بودایی راه پیدا می‌کند.(جیمز هال، ص327)

گردونه که در هنر بین‌النهرین برای اولین بار ظاهر می‌شود و نماد ایشتار بود، در هنر ایرانی نماد خدای خورشید، میترا بود.(جیمز هال،ص180)

در ایران اصطلاحی ظاهر می‌شود به نام فر که در هنر ایران به صورت نمادهایی دایره‌ای شکل تجلی می‌کند. فر نیرویی است که از جانب خدا به افرادی برگزیده اعطا و آنان را در هر موضع و مقامی به برتری و سروری می‌رساند. حلقه و چرخ در هنر ساسانی ظاهر می‌شود که از تجلیات فر است؛ برگرفته از صورت ظاهر خورشید و گردش آسمان و چرخ زمان؛ که متأثر از تلقی دورانی از زمان و گردش آن در آیین زرتشتی است.(سعیده جعفری،1381، ص149-148)

نمونه‌های بسیاری می‌توان در آثار هنری ساسانی یافت که به دایره و مفاهیم رمزی بودن آن اشاره می‌کند.

همچنین به دلیل جنبه تقدس که دایره داشته است در کلاه‌های شاهان ساسانی به شکل‌های مختلفی ظاهر شده است. شاهان ساسانی همگی معتقد به دین زرتشت و حامی دین بوده‌اند؛ بنابرین جای تعجبی ندارد که رسما و عملا به شکل‌های مختلفی اعتقادات خود را به رخ می‌کشیدند.


نمونه‌هایی از کلاه‌ها و تاج‌های شاهان ساسانی که نماد دایره در آن به خوبی دیده می‌شود

دایره در هنر دینی هند و سنت بودایی
دایره در هنر هند، ابتدا به صورت هاله‌ی تقدس ظاهر شد. این سنت ابتدا در ایران و دور سر اهورامزدا شروع شد و به هند رفت. کهن‌ترین هاله‌ی تقدس مربوط به خدایان هند و سده‌های دوم تا چهارم میلادی است.

هاله‌ی تقدس در هند به صورت دایره‌ای ساده یا گل نیلوفر در نهایت شکوفندگی است. هاله‌ی تقدس در هنر بودایی هند به صورت هاله و شعله‌های متصاعد از بدن به شکل‌های مختلف به صورت یکی از جنبه‌های مختلف بودا و بعضی بودهی ستوها و کشی تی گادب‌ها و آدهات‌ها در آمد و این امر در جایی بود که هنر بودایی نفوذ کرد. (جیمز هال، ص 221)

در شمایل‌نگاری هندویی، هاله‌ی تقدس در سانسکریت به صورت Shirash-Chakra برای همه خدایان آمده است. (جیمز هال، ص221)

به طور کلی در هنر هند دایره نماد زمان و نماد حرکت پیوسته و مدور آسمان است که با الوهیت مرتبط است.(آلفرد هوهنه گر،1376،ص31)

نمادهای دیگر دایره چرخ است، در سنت هندوئیسم تصویر خورشید غالبا با چرخ همراه است زیرا هر دو علامات مدوری هستند که نمایشگر جهانند. معبد خورشیدی Koarak در نزدیکی سواحل شمالی یکی از نمونه‌های این رمزپردازی است. در این معبد گردونه‌ی سنگی عظیمی است که سوریا(خدا-خورشید) ایستاده با گل لوتوس در هر دو دست آن‌را می‌راند.

نمودهایی از تصویر گردونه کیهانی با چرخ‌های رستگاری که محور آن‌ها گویی زمین را به آسمان پیوندی می‌دهند از هند در قرن 13 میلادی در دست است. رایج‌ترین آن‌ها چرخ هشت پره است که نماد کیهان‌شناسی و جهات اصلی و میانی است. پرتوهای خورشید، شبیه پره‌های چرخ است که محورش نمایشگر مبدأ و اصل و دورش با پره‌های متصل به محور، تجلی این مبدأ است. لغات Rais (پره چرخ) و Rayons (شعاع) هم درباره‌ی چرخ و هم درباره‌ی خورشید به کار می‌رود.(مونیک دو بوکور،1376، ص87)

در هند به چرخ به زبان سانسکریتی Chakra یا چکرا گفته می‌شود که در آغاز نماد چرخش سال و وابسته به خورشید بود و ویشنو آن را می‌چرخاند. بعدها بودا نقش ویشنو را به عهده گرفت و به چکرا واریتن Chakravaritin به معنای کسی که چرخ را می‌چرخاند یا کسی که بر جهان حکمرانی می‌کند ملقب شد. چرخ در ابتدا نماد بودا بود و بعدها نماد تعلیمات بودا شد. یعنی چرخ اصول یا چرخ قانون Dharma-Chakra. چرخ و گل نیلوفر به هم کاملا مربوطند و هر دو نمادهای خورشید بودند. گل نیلوفر هم در آیین بودایی نماد چرخ و گلبرگ‌های آن پره‌های چرخ بودند. چرخ یکی از نمادهای پای بودا است.(جیمز هال، ص133وص134)

در هنر دینی هند، خدا-خورشید سوریا به وسیله گردونه سوار بر آن منقل می‌شد. گردونه بزرگ شیوا توسط دیگر خدایان ساخته شد. وی به اتفاق برهما، گردونه ران خود شهر سه‌گانه دیوان را ویران ساخت.(جیمز هال، ص180)

در هند دایره نماد خورشید بود. پرستش خورشید در میان اقوام هند و اروپایی شمالی در ریگ ودا مشاهده می‌شود که پنج خدا-خورشید برتر آیین هندو شد. سوریا قرص خورشید یا شکوفه نیلوفر خورشیدی داشت.(جیمز هال، ص205)

به طور کلی نماد جهان در نزد هندوها یا بوداییان، ماندالاست که به سانسکریت دایره‌ای است. مطابق باور هندوها انسان دارای طبیعتی خدایی است ولی او از این حقیقت آگاهی ندارد. روح آدمی در زمان‌های بسیار دور اسیر تن شده و نجات انسان فقط از طریق تکامل است که برای اکثریت انسان‌ها در یک زندگی نمی‌تواند صورت بگیرد. پس روح آدمی در چرخه‌ی زندگی و مرگ اسیر است تا این‌که از طریق تکامل و خودشناسی از این وادی پر رنج و وحشت خود را برهاند.(مهاریشی ماهش یوگی، 1371،ص118)


نمونه‌ای از ماندالاهای هندی


نمونه‌ای از نمادهای دایره‌ای هندی در رقص شیوا



نمونه‌ای از نمادهای دایره‌ای هندی که به صورت چرخ ظاهر شده و نماد بودا است
 
در هنر هند، ماندالا به عنوان نمادهای معنوی مطرح شده‌اند که برخی دایره‌های ساده و پیچیده‌اند. در یانتراها(نوعی ماندالا) در داخل یک دایره، برخی از خطوط و سطوح هندسی کشیده شده است. دریانترا مجموعه‌ای از اشکال دایره، مربع و مثلث نشان داده شده است که در آن ماندالا، مرکز دایره به صورت نقطه‌ای مشخص شده است.(نائومی هامفری،1371، ص126-125)

در این‌جا نمونه‌ای از این یانتراها را می‌توانید ببینید:


نمونه‌ای از یانتراهای هندی-بودایی

در آیین بودایی هند، یانتراهای مهمی مانند اوم، آجنا، ساهاسرارا و آناهاتا وجود دارد.(مهاریشی ماهش یوگی، 1371)

یانتراها در آیین بودایی وسیله تمرکز بوده‌اند، ساده‌ترین آن‌ها به شکل دایره‌ای است که در آن چهار کلمه(عناصر طبیعی) دیده می‌شود که به وسیله‌ی آن تمرکز صورت می‌گرفته است.(نائومی هامفری،1371 ص185)


یک یانترای ساده بودایی برای تمرکز


چاکرای آناهاتا
 

یانترای آناهاتا

یک یانترای پیچیده از فرهنگ کالی به نام آوارنا یا اطراف، که اعداد 15-1 در اطراف مثلث‌ها به خدایان کالی، کاپالینی، کولا... اختصاص دارد. گلبرگ‌های هشت‌تایی که در اطراف دایره چاکرای آناهاتا به صورت یک لوتوس دوازده پر تصور می‌شود که بر روی هر یک از گلبرگ‌ها به زبان سانسکریت مانترایی مانند(کام، خام، گام، گهام، نام، جام و...) نگاشته شده در مرکز آن دو مثلث درهم فرو رفته قرار گرفته که این نماد آریایی توسط یهودیان سامی به نا حق اقتباس شده است.( مهاریشی ماهش یوگی،1371ص71)



ساهاسرارا
 
ساهاسرارا بالاترین مرکز روحی است که به صورتی سمبولیک آستانه قلمرو روح و روان را مشخص می‌کند. تمام چاکراهای دیگر در این مرکز انرژی ادغام شده و به شکل لوتوسی با هزاران گلبرگ به رنگ قرمز تجسم شده است. بر روی گلبرگ‌های آن تمام مانتراهای به زبان سانسکریت نقش بسته و نمای گنبدی را دارد که از فرط عظمت تا بی‌نهایت گسترده شده است.(مهاریشی ماهش یوگی،1371،ص101)



چاکرای آجنا


یانترای آجنا

چاکرای آجنا به صورت یک لوتوس به رنگ آبی نقره‌ای است که دارای دو گلبرگ است که به روی آن‌ها مانتراهای هام و کشام نگاشته شده است. در مرکز آن بذر درخشان مانترای اوم به رنگ زرد روشن به چشم می‌خورد که با خطوط قرمزی تزیین شده است.(مهاریشی ماهش یوگی، 1371،ص106)

در آیین هندوان هم با اوم که ذکری بسیار متبرک و متعالی است از پروردگار جهان یاد می‌شود. همانطوری که مسلمانان با خوشنویسی کلمات هو و حق را می‌نگارند در تصویر بالا یک هنرمند هندی مانترا یا ذکر اوم را که سمبلی از خداوند متعال است، خوش‌نگاری کرده است.(مهاریشی ماهش یوگی، 1371، ص16)

دایره در هنر بودایی چین
در هنر بودایی چینی، چرخ قانون یکی از چند نمادی است که برای نشان دادن ساکیامونی در قدیمی‌ترین و غیر‌تمثیلی‌ترین صورتش به کار می‌رفت که در آغاز یک قرص خورشید بود.(جیمز هال ، ص221)

خورشید در چین تجسم اصل نرینگی یعنی یانگ و نماد امپراطور بود. خورشید یکی از دوازده زینت بر روی لباس امپراطور چین بود.(جیمز هال ، ص
206)
یک جنبه متفاوت اصول بودایی چرخ زندگی است که نماد دایره‌های بی‌پایان تولد مجدد است. این دایره در نقاشی تبتی به صورت چرخ با شش پره نمایش داده می‌شد.(جیمز هال ، ص134)

چرخ در هنر بودایی چین یکی از هشت علامت فرخندگی نزد بوداییان است.(جیمز هال، ص134)

دوایر متحدالمرکز که در آثار مربوط به مدت مذهب بودایی ذن غالبا به چشم می‌خورد نمادی از آخرین مرحله تکامل درونی یا هماهنگی معنوی است. بهشت زمینی به شکل دایره نمایانده شده است. تحول و تکامل مربع به دایره در ماندالاها شبیه به تکامل یافتن تبلور مکانی یا نیروانا به مرحله نامعلوم بودن اصلیت است که در شرق همان عبور از زمین و رفتن به آسمان است. دایره با حرکت پویای خود نمایانگر تغییرات زمینی است.(آلفرد هوهنه گر،1376،ص31)


نماد جهان‌گرایی چینی. در مرکز طرح دو نماد یین و یانگ به معنای همواره یکی در میان دیگری است.


دایره در هنر بودایی به صورت دیسک تسا چاکرا ظاهر شده است

در هنر جهان باستان دایره یک سمبل دینی است و نقش مهمی داشته است و این اهمیت بعدها به هنر و اساطیر مدرن هم کشیده شده و تا به امروز دایره در هنر ما مطرح و مورد توجه هنرمندان زیادی است.


نتیجه‌گیری:
با بررسی تمدن‌های بین‌النهرین، ایران، چین و هند به این نتیجه رسیدیم که در تطبیق نمونه‌هایی از نمادهای دینی به وجه مشترکی می‌توان دست پیدا نمود و آن هم نقشی که دایره به عنوان نماد دینی در ادیان باستانی این ملل بازی می‌کند. نقشی که دایره در هنر دینی این ملل باستانی بازی می‌کند به حدی است که بعدها در آیین‌ها و سنت‌هایی که در این ملت‌ها حاکم شدند باز هم دایره نقش‌های جدیدی را در نمادهای دینی آن‌ها ایفا می‌کند و نقش آن به هیچ‌وجه کمرنگ نمی‌شود.
                                   
منابع و مأخذها:
جعفری، سعیده، مقاله فر و نمادهای آن در هنر ساسانی، ماهنامه کتاب ماه هنر، شماره46-45، 1381.
دو بوکور، مونیک،جلال ستاری، رمزهای زنده جان، تهران، نشر مرکز، 1373.
شناخت ادیان، واحد تدریس کتب درسی قم، سازمان حوزه‌ها و مدارس علمیه خارج از کشور، جلد دوم، 1380.
مهاریشی ماهش یوگی، مدی تیشن(عرفان کهن)، دکتر رضا جمالیان، تهران، نشر مترجم، 1371.
نائومی همفری، مدی تیشن(طریقت باطنی)، دکتر رضا جمالیان، تهران، نشر مترجم، 1371.
هال، جیمز، فرهنگ نگاره‌ای نمادها، رقیه بهزادی، فرهنگ معاصر،
هوهنه گر، آلفرد، نمادها و نشانه‌ها، علی صلح‌جو، تهران. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، 1376.
برداشتی از مقاله سرکار خانم زهره موسوی نیا

باورهای ایلامیان

پيامهاي‌ چُغازنبيل‌ - عظمت‌ ايلام‌
3-1- تا اين‌ اواخر از ديانت‌ و مذهب‌ ايلاميها آگاهيهاي‌ چنداني‌ به‌ دست‌ نبود. امّا با كشف‌ چوغازنبيل‌ «تل‌چون‌سبد» از سالهاي‌ 1940 ميلادي‌ به‌ بعد كه‌ در جنوب‌ غربي‌ ايران‌ در صحرايي‌ خشك‌ قرار دارد تا اندازه‌يي‌ در اين‌ مورد آگاهي‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌. در آغاز كتيبه‌يي‌ منقوش‌ بر آجر در اطراف‌ تل‌ به‌ دست‌ آمد كه‌ به‌ خط‌ و زبان‌ ايلامي‌ بود و حاكي‌ از بناي‌ شهري‌ مذهبي‌ بود كه‌ به‌ فرمان‌ اوني‌تاش‌گال‌ Unitashgal بنا شده‌ بود و اين‌ پادشاه‌ در حدود 1250 پيش‌ از ميلاد زندگي‌ مي‌كرده‌ است‌. 

اين‌ تل‌ چنان‌ كه‌ از نامش‌ پيداست‌ همچون‌ سبدي‌ است‌ كه‌ واژگونه‌ بر زمين‌ نهاده‌ باشند. تاكنون‌ باستان‌ شناسان‌ توانسته‌اند تنها مكان‌ مقدّس‌ اين‌ شهر بزرگ‌ را از دل‌ خاك‌ بيرون‌ آورند. آن‌ چنان‌ كه‌ پيش‌ از اين‌ در ظاهر بر مي‌آمد ايلاميان‌ به‌ ساختن‌ زيگورات‌ Ziggurat علاقه‌ و توجّهي‌ نداشته‌ و اين‌ امر ميانشان‌ متداول‌ نبوده‌ است‌. امّا كشف‌ اين‌ شهر كهن‌ و مكان‌ مذهبي‌ بلند، بازيگورات‌ آن‌ اين‌ توهّم‌ را از ميان‌ برد. صحن‌ اين‌ مكانِ عبادت‌ يك‌صد و بيست‌ و يك‌ متر مربع‌ مي‌باشد و چهارگوش‌ است‌. اطراف‌ اين‌ چهار گوشه‌ به‌ وسيله‌ي‌ ديواري‌ محصور شده‌ است‌ كه‌ داراي‌ غرفه‌ها و اطاقكهايي‌ است‌ كه‌ ويژه‌ي‌ عبادت‌ و نيايش‌ بوده‌ است‌، امّا مراسم‌ عمومي‌ مذهبي‌ چنان‌ كه‌ شواهدي‌ ارائه‌ مي‌دهد، در صحن‌ حياط‌ انجام‌ مي‌شده‌ است‌. امّا بناي‌ زيگورات‌ را درست‌ وسط‌ اين‌ مربع‌ يا صحن‌ حياط‌ بنا كرده‌اند كه‌ سيزده‌ و نيم‌ متر مربع‌ مكان‌ را زير خود دارد. اين‌ زيگورات‌ داراي‌ پنج‌ طبقه‌ بوده‌ و بلندي‌اش‌ در حدود پنجاه‌ متر بوده‌ است‌. در طبقه‌ي‌ پنجم‌ فوقاني‌، پرستشگاه‌ خداي‌ بزرگ‌ و خداي‌ خدايان‌ ايلامي‌ به‌ نام‌ اين‌شوشي‌ناك‌ Inshushinak قرار داشته‌ است‌. امّا جاي‌ تأسّف‌ است‌ كه‌ در حدود دو متر نيم‌ از قسمت‌ فوقاني‌ اين‌ زيگورات‌ در اثر حوادث‌ طبيعي‌ خراب‌ شده‌ و فرو ريخته‌ است‌ و اين‌ ريزش‌ و خرابي‌ به‌ قسمتهاي‌ ديگر نيز صدماتي‌ وارد كرده‌. 

قسمتهايي‌ از اين‌ بنا كه‌ پس‌ از گذشت‌ سه‌ هزار سال‌ هنوز سالم‌ مانده‌اند، عظمت‌ ايلام‌ را نشان‌ مي‌دهد. از جانبي‌ ديگر تكامل‌ فن‌ آجرسازي‌ در ايلام‌ موجب‌ شگفتي‌ است‌. آجرهايي‌ كه‌ به‌ دست‌ آمده‌ و ديواره‌هاي‌ بيروني‌ زيگورات‌ را با آنها مي‌پوشانيده‌اند از لعابي‌ نقره‌يي‌ به‌ همواري‌ پوشيده‌ شده‌ است‌ كه‌ در جهات‌ مختلف‌ تابش‌ نور نمايانيهايي‌ چون‌ طلا و نقره‌ي‌ درخشان‌ دارد. آنچه‌ كه‌ مهم‌تر است‌، درهايي‌ است‌ كه‌ به‌ وسيله‌ي‌ چوب‌ ساخته‌ و با شيشه‌ ريزه‌نگاريهايي‌ بسيار جالب‌ بر آنها كرده‌اند. شيشه‌ها به‌ رنگهاي‌ مختلف‌ مي‌باشند و اين‌ امر نشان‌ مي‌دهد كه‌ شيشه‌گري‌ در ايلام‌ تا چه‌ اندازه‌ تكامل‌ يافته‌ بوده‌ است‌، تكاملي‌ كه‌ در هيچ‌ منطقه‌يي‌ نظيرش‌ ديده‌ نشده‌ و ماوراي‌ گمان‌ محقّقان‌ و كاوندگان‌ قرار دارد.
شايد مجسمه‌ي‌ خداي‌ بزرگ‌ اين‌شوشي‌ناك‌ Inshushinak در طبقه‌ي‌ پنجم‌، يعني‌ بلندترين‌ نقطه‌ي‌ زيگورات‌ قرار داشته‌ است‌. امّا آنچه‌ كه‌ مسلّم‌ است‌ مراسم‌ عبادت‌ عمومي‌ در محوطه‌ي‌ زيگورات‌ انجام‌ مي‌شده‌ و به‌ نظر مي‌رسد كه‌ در مواقعي‌ كه‌ شاه‌ به‌ عبادت‌ مي‌آمده‌، پيكره‌ي‌ خداي‌ خدايان‌ را از طبقه‌ي‌ فوقاني‌ به‌ پايين‌ مي‌آورده‌اند. در ديواره‌هاي‌ بعضي‌ از طبقات‌ زيگورات‌، اطاقهايي‌ كشف‌ شده‌ كه‌ مورد استفاده‌ و كاربرد آنها هنوز به‌ درستي‌ روشن‌ نشده‌ است‌. در يكي‌ از اين‌ اطاقها مصالحي‌ ساختماني‌ به‌ رنگ‌ سرخ‌ يافت‌ شده‌ كه‌ گويا جهت‌ آرايش‌ طبقات‌ فوقاني‌ به‌ كار مي‌رفته‌ است‌، امّا ما بقي‌ اطاقهاي‌ طيقه‌ي‌ دوم‌ خالي‌ است‌. 

قراين‌ و طرز ساختمان‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ قرباني‌ در اين‌ مذهب‌ اهميّتي‌ فراوان‌ داشته‌ است‌. مراسم‌ مذهبي‌ ايلامي‌ در حياط‌ داخلي‌ انجام‌ مي‌شده‌ است‌. در اين‌ حياط‌ دو رديف‌ سكوي‌ كوتاه‌ بنا شده‌ كه‌ هر رديفي‌ هفت‌ سكّو است‌ و جمعاً چهارده‌ سكّو مي‌شود كه‌ جوي‌ كوچكي‌ ميان‌ آن‌ حفر كرده‌اند. اين‌ سكّوها قربانگاه‌ بوده‌ است‌ كه‌ در مواقعي‌ معيّن‌ كه‌ مراسم‌ قرباني‌ در حضور شاه‌ و ملكه‌ انجام‌ مي‌شده‌، جانواران‌ قرباني‌ را روي‌ اين‌ سكّوها قرار داده‌ و به‌ وسيله‌ كاهنان‌ ضمن‌ انجام‌ مراسم‌ و تشريفاتي‌، قرباني‌ مي‌شده‌اند، و خون‌ آنها نيز از جوي‌ وسط‌ دو رديف‌ سكّو مي‌گذشته‌ است‌.
در قسمت‌ فوقاني‌ دو رديف‌ سكّوهاي‌ قربانگاه‌، دو نشيمن‌ متمايز وجود دارد كه‌ بدون‌ شك‌ متعلّق‌ به‌ شاه‌ و شه‌بانو بوده‌ است‌. چنان‌ كه‌ از روي‌ مدارك‌ و قراين‌ بر مي‌آيد، پس‌ از انجام‌ مراسم‌ قرباني‌ از براي‌ خدايان‌، شاه‌ و شه‌بانو از جلو حركت‌ كرده‌ و كاهنان‌ نيز در التزام‌ بوده‌اند تا به‌ طبقه‌ي‌ تحتاني‌ معبد مي‌رسيده‌اند. در اين‌ مراسم‌ شايد شه‌زادگان‌ و اميران‌ و سرداران‌ و سپه‌ سالاران‌ نيز حضور داشته‌ و شايد بر آنكه‌ جمله‌ي‌ مردم‌ و عوام‌النّاس‌ نيز شركت‌ كرده‌ و آزاد بوده‌اند تا به‌ طبقه‌ي‌ تحتاني‌ معبد از براي‌ پرستش‌ خداي‌ بزرگ‌ بروند. 

جاي‌ و مكان‌ عمومي‌ در اين‌ زيگوراتها تنها حياط‌ آجرفرش‌ معبد بوده‌ است‌، امّا حلقه‌ها و برجهاي‌ پنج‌گانه‌ي‌ زيگورات‌، ويژه‌ي‌ كاهنان‌ بوده‌ است‌ كه‌ از لحاظ‌ رتبه‌ و مرتبت‌ در طبقات‌ و اطاقهاي‌ مختلف‌ آن‌ رفت‌ و آمد و يا سكونت‌ داشته‌اند. ديواري‌ كه‌ قسمت‌ حياط‌ را دور زده‌، شامل‌ هفت‌ در وازه‌ است‌ كه‌ به‌ طرز مجلّلي‌ ساخته‌ شده‌اند و طبقات‌ عامّه‌ي‌ مردم‌ شايد از يكي‌ يا چند دروازه‌ي‌ به‌ خصوص‌ حق‌ رفت‌ وآمد داشته‌ بودند. 

زيگوراتها كه‌ بودند؟
3-2- اصولاً درباره‌ي‌ زيگوراتها اين‌ پرسش‌ پيش‌ مي‌آيد كه‌ آيا اين‌ ساختمانها چه‌ نوع‌ بناهايي‌ هستند، آيا همچون‌ هرمهاي‌ مصري‌، اهرامي‌ مي‌باشند كه‌ عنوان‌ مقبره‌ را دارند و يا معابدي‌ هستند؟ هرودوت‌ Herodotos مورّخ‌ يوناني‌ در پنج‌ قرن‌ پيش‌ از ميلاد، يعني‌ صد سال‌ پيش‌ از آنكه‌ آخرين‌ پادشاه‌ بابل‌ سقوط‌ كند، به‌ اين‌ شهر سفر كرده‌ است‌ و گزارش‌ مي‌هد كه‌ برج‌ بابل‌ مقبره‌ي‌ زِئوس‌ Zeus] ژوپيتر [Jupiter خداي‌ خدايان‌ يا رب‌النّوع‌ ستاره‌ي‌ مشتري‌ است‌،- و از همين‌ رهگذر و مواردي‌ ديگر است‌ كه‌ پرسش‌ و شك‌ فوق‌ مطرح‌ مي‌شود.
با در نظر گرفتن‌ اين‌ موضوع‌، پژوهشها و گفتگوها و كاوشهايي‌ بسيار در مدّت‌ نزديك‌ به‌ يك‌ قرن‌ رخ‌ داده‌ است‌ و بسيار گفته‌اند و بسيار نوشته‌اند. با جمع‌ و تلفيق‌ اين‌ نظرات‌ و گفته‌ها بايستي‌ طبعاً اين‌ عقيده‌ پيش‌ آيد كه‌ زيگورات‌ هم‌ معبد و پرستشگاه‌ بوده‌ است‌ و هم‌ مقبره‌ و گور.
اغلب‌ اقوام‌ و ملل‌ ساكن‌ اين‌ قسمت‌ از مشرق‌ زمين‌، رسمي‌ مشترك‌ و عقيده‌يي‌ عمومي‌ داشته‌اند درباره‌ي‌ مردگان‌ و زندگي‌ پس‌ از مرگ‌. البته‌ اين‌ اشاره‌يي‌ كه‌ به‌ لفظ‌ مشترك‌ و عمومي‌ مي‌شود، جنبه‌ي‌ تأكيدي‌ حرفي‌ ندارد، چه‌ هر چه‌ كه‌ باشد اختلافها و تفاوتهايي‌ در جزئيات‌ امر ميان‌ اقوام‌ و ملل‌ مذكور مشهود است‌، امّا از لحاظ‌ اصولي‌ و آنچه‌ كه‌ زيربناي‌ موضوع‌ را مي‌سازد در عقايد و روشها اشتراك‌ دارند. به‌ هر انجام‌، اقوام‌ و مللي‌ چون‌: سومريان‌ ، بابليان‌، آشوريان‌ و ايلاميان‌ مردگان‌ خود را در منازل‌ خود و كف‌ اطاقهايشان‌ دفن‌ مي‌كرده‌اند و بر آن‌ عقيده‌ بوده‌اند كه‌ روح‌ پس‌ از مرگ‌ همچنان‌ به‌ زندگي‌ ادامه‌ مي‌دهد و احتياجات‌ و نيازمنديهاي‌ زمان‌ حيات‌ را دارد، و مي‌پنداشتند كه‌ مردگان‌ در زندگي‌ آنها همچون‌ دوران‌ زندگي‌ شركت‌ مي‌كنند. امّا در لوحه‌هايي‌ كه‌ متعلّق‌ به‌ قسمتهايي‌ فوقاني‌ زيگورات‌ «چوغازنبيل‌» است‌ به‌ اين‌ امر تأكيد شده‌ است‌ كه‌ در آخرين‌ طبقه‌ي‌ بالايي‌، محرابِ مقدّسِ خداي‌ بزرگ‌ و سرورْ خدايِ اين‌شوشي‌ناك‌ Inshushinak قرار داشته‌ است‌. همچنان‌ ملاحظه‌ شد كه‌ عادت‌ مردم‌ و روش‌ كاهنان‌ مبتني‌ بر آن‌ بود كه‌ در طبقه‌ي‌ زيرين‌ به‌ عبادت‌ و نيايش‌ مي‌پرداخته‌اند؛ پس‌ مي‌توان‌ نتبجه‌ گرفت‌ كه‌ محراب‌ در بالا و گور يا مقبره‌ در پايين‌ قرار داشته‌ است‌.
اينك‌ با موضوعي‌ كه‌ در فوق‌ مطرح‌ شد، اين‌ نقطه‌ي‌ ابهام‌ براي‌ كساني‌ پيش‌ مي‌آيد، چه‌ مي‌انديشند مگر خدايان‌ را ناجاوادنگي‌ و مرگي‌ هست‌؟! در اين‌ باره‌ لازم‌ به‌ يادآوري‌ است‌ كه‌ آري‌، و اين‌ موضوعي‌ است‌ در تاريخ‌ اديان‌ كه‌ مبحثي‌ شيرين‌ و جالب‌ توجّه‌ مي‌باشد. خداياني‌ كه‌ رب‌النّوعهاي‌ حاصلخيزي‌، نعمت‌، و فصلها مي‌باشند دچار چنين‌ سرنوشتهايي‌ مي‌شوند. اغلب‌ در كشورهايي‌ كه‌ فصول‌ تمام‌ و متمايز هستند، اين‌ گونه‌ اعتقادات‌ به‌ وجود مي‌آيد، چون‌: مصر، يونان‌ و مناطق‌ بسياري‌ از آسياي‌ كوچك‌ و آسياي‌ غربي‌. در مصر اوزيريس‌ Osiris ، در يونان‌ ديوني‌سوس‌ Dionisos در آسياي‌ كوچك‌ آتيس‌ Attis و در بسياري‌ از نقاط‌ ديگر اين‌ گونه‌ خدايان‌ وجود دارند. هنگامي‌ كه‌ پس‌ از بهار و رويش‌ نباتات‌ و گياهان‌ و شكفتگي‌ طبيعت‌، پاييز و زمستان‌ فرا مي‌آيد و دشت‌ خاموش‌ شده‌ و نباتات‌ پژمرده‌ و رخت‌ زندگي‌ از اندام‌ درختان‌ بيرون‌ مي‌شود، اين‌ خدايان‌ نيز به‌ خوابي‌ مرگ‌ گونه‌ فرو مي‌روند، و در واقع‌ اين‌ قياسي‌ است‌ كه‌ انسان‌ از طبيعت‌ براي‌ خدايان‌ و خود مي‌نمايد و در اينجا نيز خدايان‌ را به‌ طبيعت‌ قياس‌ كرده‌ و براي‌ آنان‌ مرگها و زندگيهايي‌ دوراني‌ قائل‌ مي‌شود، و بنابراين‌ به‌ هنگامي‌ كه‌ بهار فرا مي‌رسد، طبيعت‌ از خفته‌گي‌ به‌ درآمده‌ و زندگي‌ از سر مي‌گيرد، خدايان‌ نيز از خوابِ موقتِ مرگ‌ بيدار شده‌ و دگرباره‌ زندگي‌ آغاز مي‌نمايند. 

باستان‌شناسان‌ اينك‌ به‌ اين‌ فكر شده‌اند كه‌ در فرصتي‌ مناسب‌ نقبي‌ به‌ مركز زيگورات‌ بزنند تا شايد از اين‌ راهگذر و مشاهدات‌ و ملاحظاتي‌ كه‌ خواهند كرد، آگاهي‌ حاصل‌ نمايند كه‌ در مرحله‌ي‌ اوّل‌ يا طبقه‌ي‌ زيرين‌ پرستشگاه‌ چه‌ مراسم‌ و عباداتي‌ انجام‌ مي‌گرفته‌ است‌، و اين‌ برنامه‌ي‌ باستان‌شناسان‌ هر گاه‌ عملي‌ شود، بي‌شك‌ كمكي‌ شايسته‌ و بسيار مي‌نمايد به‌ تاريخ‌ اديان‌ كه‌ در پرتو آن‌ مجهولاتي‌ چند كه‌ ديرگاهي‌ است‌ در اين‌ زمينه‌ باقي‌ مانده‌، بر طرف‌ مي‌شود. 

پس‌ از شك‌ و يقينهايي‌ درباره‌ي‌ اينكه‌ زيگورات‌ موردنظر و يا به‌ طور اَعَمّ اين‌ گونه‌ بناها يا زيگوراتها معابد و ستايشگاهها و يا مقابري‌ بوده‌اند، مسئله‌يي‌ ديگر قابل‌ طرح‌ و انديشه‌ است‌ كه‌ جنبه‌ي‌ نمادين‌ و كنايه‌يي‌ اين‌ بناها را بيان‌ مي‌كند. در اين‌ مورد شكّي‌ نيست‌ كه‌ اين‌ بناهاي‌ بلند و مرتفع‌، انگيزه‌ و محرّكي‌ داشته‌اند و اين‌ انگيزه‌ نيز جز خواست‌ و تمايل‌ دروني‌ انسان‌ چيزي‌ نبوده‌ است‌، تمايل‌ و آرزويي‌ كه‌ به‌ اين‌ شكل‌ در قالب‌ هستي‌ ريخته‌ شده‌ و موجب‌ تشفّي‌ و ارضاي‌ خاطر و تمايلاتي‌ شده‌ است‌. خواست‌ دروني‌ انسان‌ جز راه‌ يافتن‌ از عالم‌ پايين‌ و جهان‌ سفلا به‌ جهان‌ و دنياي‌ عليا چيزي‌ نيست‌. آدمي‌ همواره‌ در اين‌ آرزو بوده‌ است‌، منتها اين‌ آرزو و تمايل‌ در هر دوره‌ و زماني‌ به‌ شكلي‌ تجلّي‌ نموده‌ است‌ و در آن‌ دوران‌ اين‌ بناها كه‌ در حد خود آسمان‌ساي‌ بوده‌اند، رمزي‌ بوده‌ از اين‌ آرزوي‌ طلايي‌ و كهن‌ بشري‌.
از ديدگاه‌ كلمه‌ و واژه‌ نيز زيگورات‌ چنين‌ مفهومي‌ را مي‌رساند و پرده‌ از كنايه‌ واپس‌ مي‌زند. اصل‌ كلمه‌، سومري‌ است‌ كه‌ در «آشوري‌ - بابلي‌» Ziqquratu تلفّظ‌ مي‌شده‌ و معني‌ آن‌ « صعود به‌ آسمان‌ » بوده‌ است‌. اين‌ پندار يا توهّم‌ ميان‌ آن‌ مردم‌ عتيق‌ وجود داشته‌ است‌ كه‌ خدايي‌ كه‌ از فرازينگاه‌ آسمان‌ پايين‌ مي‌آيد و نزول‌ مي‌كند، پيش‌ از آنكه‌ موهبت‌ ديدار و مجالست‌ خود را بر بندگان‌ به‌ روي‌ زمين‌ ارزاني‌ دارد، در بلندترين‌ نقطه‌ي‌ زيگورات‌ فرود مي‌آمده‌. روش‌ اين‌ مردم‌ كهن‌ زياد نبايستي‌ به‌ نظر ما اعجاب‌آور و شگفتي‌زا نمايان‌ شود، چون‌ ميان‌ فكر آن‌ مردمان‌ و بنا كنندگان‌ كليساهاي‌ مرتفع‌ قرون‌ ميانه‌ و معابد بلند ديگر نيز هيچ‌ تفاوتي‌ موجود نيست‌، اين‌ فكري‌ بوده‌ كه‌ همواره‌ آدميان‌ را به‌ خود مشغول‌ مي‌كرده‌ است‌، و نردبان‌ يعقوب‌ كه‌ پايه‌يي‌ بر زمين‌ و سري‌ به‌ آسمان‌ داشته‌، نه‌ داستان‌ ديروز است‌ و نه‌ افسانه‌ي‌ امروز، بلكه‌ همواره‌ اين‌ پندار وجود داشته‌ و قدمتي‌ دارد همپاي‌ عمر آدمي‌.
گِرد اين‌شوشي‌ناك‌ Inshushinak سرورْ خدايِ ايلامي‌ را يك‌ عدّه‌ كهتر خدايان‌ فرا گرفته‌ بودند كه‌ جاي‌ و مكانشان‌ گرداگرد زيگورات‌ در غرفه‌هاي‌ ويژه‌يي‌ بوده‌ است‌. اين‌ غرفه‌ها نيايشگاههاي‌ خداياني‌ بوده‌ است‌ كه‌ همچون‌ نزديكان‌ رئيس‌ و بزرگي‌، خانه‌هايي‌ اطراف‌ كاخ‌ او داشته‌اند. تاكنون‌ «سال‌ 1961» تعداد يازده‌ نيايشگاه‌ از زير خاك‌، از اطراف‌ زيگورات‌ بيرون‌ آمده‌ است‌ كه‌ هر يك‌ ويژه‌ي‌ خدايي‌ بوده‌ است‌ و به‌ احتمالي‌ بسيار نيايشگاههايي‌ ديگر نيز در آينده‌ از زيرِدستِ كاوندگان‌ بيرون‌ خواهد آمد كه‌ كمك‌ بسياري‌ مي‌نمايد به‌ شناخت‌ سلسله‌ مراتب‌ خدايان‌ و وظايف‌ آنان‌ و شيوه‌ي‌ پرستششان‌. در ايلام‌ در گوشه‌يي‌ از معبد مربع‌، نيايشگاهي‌ كشف‌ شده‌ است‌ كه‌ داراي‌ چهار غرفه‌ مي‌باشد كه‌ هر يك‌ به‌ شكل‌ مستقلي‌ يك‌ نيايشگاه‌ است‌. قراين‌ نشان‌ مي‌دهند كه‌ اين‌ نيايشگاه‌ متعلّق‌ بوده‌ است‌ به‌ دو - مِهتر خداي‌ و دو - ايزدبانو، چون‌ در اين‌ نيايشگاه‌ دو سكّوي‌ قرباني‌ وجود دارد كه‌ هم‌ قربانگاه‌ است‌ و هم‌ جاي‌ تقديم‌ هدايا مي‌باشد و معابدي‌ كه‌ مختص‌ يك‌ خدا بوده‌ است‌، بيش‌ از يك‌ سكّو نداشته‌ و معمولاً نام‌ و عنوان‌ هر خدايي‌ روي‌ آجرهاي‌ نيايشگاههايشان‌ نوشته‌ شده‌ است‌. 

مذهب‌ ستايش‌ طبيعت‌، با خداياني‌ طبيعي‌
3-3- از روي‌ هدايايي‌ كه‌ به‌ خدايان‌ داده‌ مي‌شده‌، و روش‌ ستايش‌ و نيايششان‌ آشكار شده‌ است‌ كه‌ مذهب‌ ايلاميان‌ براساس‌ ستايش‌ طبيعت‌ و عناصر طبيعي‌ استوار بوده‌ و خدايانِ آنان‌، خدايان‌ و ربّالنواهاي‌ حاصلخيزيِ زمين‌ و وفور نعمت‌ و مردم‌ كره‌ي‌ زمين‌ بوده‌ است‌. هدايا اغلب‌ از سفال‌، طلا، نقره‌ و مفرغ‌ مي‌باشد كه‌ به‌ شكل‌ ظروف‌ و تنديسه‌هايي‌ ساخته‌ مي‌شده‌ است‌ و قربانيها از گوسفند، بز و احشامي‌ ديگر بوده‌. اغلب‌ حاجتمندان‌ براي‌ برآورد نيازمنديها و حاجات‌ خويش‌، به‌ عنوان‌ رشوه‌ و باج‌ از براي‌ جلب‌ رضاي‌ خاطر خدايا خدايان‌ اين‌ قربانيها و هدايا را در معبد، مقابل‌ محراب‌ خداي‌ خود مي‌گذارده‌اند و از سويي‌ ديگر اين‌ هدايا به‌ كيسه‌ي‌ فراخ‌ كاهناني‌ كه‌ خزانه‌ي‌ معابد و درآمدهاي‌ خاصله‌ از آن‌ را متعلّق‌ به‌ خود مي‌دانستند، گردآوري‌ و ضبط‌ مي‌شد و از براي‌ آنان‌ زندگاني‌ در كمال‌ فراخي‌ معيشت‌ و رنگين‌ سفره‌يي‌ فراهم‌ مي‌كرده‌ است‌. هرگاه‌ درست‌ بينديشيم‌، بعد از گذشت‌ حدود سه‌ هزار سال‌ از زمان‌، در عقايد مردم‌ متمدّن‌ اين‌ زمان‌ هنوز تغيير و تحوّلي‌ ايجاد نشده‌ است‌ و توده‌يي‌ عظيم‌ از مردمان‌ عصر ما هنوز به‌ همانسان‌ فكر مي‌كنند كه‌ نياكانشان‌ در سه‌ هزار، چهار هزار و پنج‌ تا شش‌ هزار سال‌ پيش‌ از اين‌ مي‌انديشيده‌اند. هنوز همان‌ مردمان‌ وجود دارند، و همان‌ معابد و همان‌ كاهنان‌ به‌ كار خود سرگرم‌اند. علاوه‌ بر جوامع‌ متمدّن‌، الگو و ساخت‌ چنان‌ روش‌ و باور و انديشه‌هايي‌ به‌ صورت‌ زنده‌ و گويا، هنوز ميان‌ اقوام‌ ابتدايي‌ در بسياري‌ از نقاط‌ جهان‌ قابل‌ مطالعه‌ و كاوش‌ است‌. مردم‌ شناسان‌ در بسياري‌ از فرهنگهاي‌ اقوام‌ بدوي‌ كه‌ در آمريكا «سرخ‌پوستان‌» زندگي‌ مي‌كردند، نيز ميان‌ اقوامي‌ كه‌ در استراليا، اوقيانوسيه‌، آفريقا، آسيا - نيز ميان‌ اسكيموها چنين‌ باورها و عاداتي‌ را كه‌ هزاران‌ سال‌ بر آنها مي‌گذرد، تحقيق‌ كرده‌اند.
من‌ باب‌ مثال‌ بايستي‌ از ايزدبانويي‌ نام‌ برد به‌ نام‌ پي‌ني‌ كِر Piniker كه‌ مظهر آفرينش‌ بوده‌ است‌. نام‌ اين‌ زن‌ خدا در لوحه‌يي‌ ذكر شده‌ كه‌ كتيبه‌يي‌ حاكي‌ از پيماني‌ كه‌ ميان‌ شاهان‌ ايلام‌ و بابل‌ منعقد شده‌ است‌، متن‌ آن‌ لوحه‌ بوده‌. تنديسه‌يي‌ از اين‌ الاهه‌ در كاوشهاي‌ انجام‌ شده‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌، در حالي‌ كه‌ كودكي‌ شيرخواره‌ را به‌ آغوش‌ دارد و اين‌ تنديسه‌ در نيايشگاهي‌ يافت‌ شده‌ كه‌ ويژه‌ي‌ عبادت‌ همين‌ الاهه‌ بوده‌ است‌. در اين‌ نيايشگاه‌ هدايايي‌ بسيار يافت‌ شده‌ كه‌ در تأييد سمت‌ و عنوان‌ اين‌ زن‌ خدا مي‌باشد كه‌ مظهر آفرينش‌ بوده‌.
در اطراف‌ معابد بازارها، فروشگاهها و كارگاهها و صنعت‌كاران‌ و دوره‌گرداني‌ بوده‌اند كه‌ نيازهاي‌ نذور را مي‌ساخته‌اند و از اين‌ راه‌ امرار معاش‌ مي‌كرده‌اند. بدون‌ شك‌ صنعت‌كاران‌ و هنرمنداني‌ چيره‌دست‌ و توانا در حوالي‌ معبد يا معابد سكنا داشته‌اند كه‌ كارشان‌ و درآمدشان‌ وابستگي‌ داشته‌ به‌ قدرت‌ هنري‌ و صنعتيشان‌. اين‌ مردمان‌، مجسمه‌ها و ظروف‌ سفالين‌، تنديسه‌ها و ظروف‌ نقره‌يي‌ و طلايي‌ ساخته‌ و اين‌ اجناس‌ اغلب‌ به‌ وسيله‌ي‌ كاهنان‌ به‌ زيارت‌ كنندگان‌ فروخته‌ مي‌شده‌ است‌، چنان‌ كه‌ امروزه‌ نيز در بسياري‌ از جاها معمول‌ است‌ گرد زيارتگاهها را صنعت‌كاران‌ و پيشه‌وراني‌ فرا گرفته‌اند كه‌ كالاهايشان‌ تنها ويژه‌ي‌ برآورد نذور مي‌باشد. 

سرانجام‌ پايان‌ عظمت‌ اين‌ شهر با زيگورات‌ عظيم‌اش‌ هم‌ زمان‌ با انهدام‌ ايلام‌ فرا رسيد. به‌ سال‌ 460 پيش‌ از ميلاد آشورباني‌پال‌ Ashur Bani pal با سپاهيان‌ فراوانش‌ به‌ ايلام‌ حمله‌ كرد، شوش‌ را تسخير و ويران‌ نمود. شهرهاي‌ سر راهش‌ جملگي‌ به‌ ويراني‌ افتادند. شاه‌ ايلام‌ فرار كرد و تا دوردستها تعقيب‌اش‌ كردند. از جمله‌ شهرهايي‌ كه‌ به‌ وسيله‌ي‌ آشوريان‌ منهدم‌ شد، شهر مورد گفتگو، يعني‌ شهر « دوراون‌ تاشي‌ Dur untashi » بود كه‌ به‌ خرابي‌ سپرده‌ شد. در يكي‌ از اطاقهاي‌ معبد، آشوريان‌ بيش‌ از دويست‌ تكه‌ از وسايل‌ رزمي‌ خود را بجا نهاده‌اند كه‌ اغلب‌ آنها عبارت‌ است‌ از نشانهاي‌ افتخار كه‌ از مفرغ‌، آهن‌ و مرمر مي‌باشد. در اطاقي‌ ديگر اشيايي‌ ديگر كه‌ قيمتي‌ و زينتي‌ بوده‌ به‌ دست‌ آمده‌ كه‌ متعلّق‌ به‌ معبد است‌. شايد عدّه‌يي‌ از سربازان‌ آشوري‌ در اينجا به‌ استراحت‌ پرداخته‌ بوده‌اند كه‌ بر اثر حادثه‌يي‌ با شتاب‌ خارج‌ شده‌اند، پيش‌ از آنكه‌ فرصتي‌ پيدا كنند تا لوازم‌ خود را ببرند.
به‌ هر انجام‌ پس‌ از قروني‌ بسيار و گذشتِ زماني‌ بعيد، به‌ وسيله‌ي‌ كشف‌ اين‌ شهر تاريخي‌، از روي‌ يكي‌ از گرههاي‌ فروبسته‌ي‌ تاريخ‌ اديان‌ پرده‌ بر كنار زده‌ شده‌ و در زمينه‌يي‌ كه‌ آگاهيهاي‌ قابل‌ ملاحظه‌يي‌ نداشته‌ايم‌، اطلاعاتي‌ به‌ دست‌ آمده‌ كه‌ با اتمام‌ كاوشهاي‌ در اين‌ منطقه‌، اين‌ آگاهيها به‌ نسبت‌ بسياري‌ افزوني‌ خواهد يافت‌.


آشنایی با ادیان قدیم مصر،بابل،یونان و روم

مصر
 
مصريكى از كشورهاى بسيار معروف جهان باستان بود. اين سرزمين تمدنى بزرگ و حكومتهايىمقتدر داشت . نژاد مصريان قبطى بود و واژه((Egypt)) كه در زبانهاى اروپايى براى مصر به كار مى رود، با كلمهقبطى در ارتباط است .
مصريان از مراحل مختلف اديان ابتدايى گذر كردند و بهخدايان محلى كه معمولا به شكل حيوانات اهلى و وحشى بود روى آوردند. پرستش ‍ فرعونهاو خدايان اساطيرى نيز معمول بود.
پيدايش دين و گوناگونى آن در مصر قديم
 
مصريانقديم به موجودات غيبى بسيارى معتقد بودند و خدايانى با اسما و صفات مختلف داشتند. هنگامى كه فراوانى خدايان موجب زحمت شد، از شمار آنها كاستند و حتى در دوره كوتاهىتنها به خداى آفتاب معتقد شدند. در آن دورانها اعتقاد به الوهيت حيواناتى مانندشير، تمساح و برخى پرندگان و جوندگان و برخى حيوانات اهلى مانند قوچ رواج يافت . پرستش گربه نيز نزد آنان بسيار اهميت داشت . ايرانيان دوره هخامنشى در يكى ازجنگهاى خود با مصريان ، تصوير گربه را روى سپرهاى خود نقش كرده بودند؛ از اين رو،مصريان به احترام آن تصاوير از تيراندازى و شمشيرزنى خوددارى كردند و در نتيجه ،پيروزى نصيب ايرانيان شد.
موجوداتى خيالى با سر حيوان و تن انسان ، در اعتقاداتايشان وارد شد و بتهايى به اين شكل ساختند و پرستيدند. هنگام مسافرت در رود نيل ،براى مصونيت از خطر تمساحهاى آدمخوار، نخست به معبد بسيار شكوهمند تمساح مى رفتند وبا پرداخت صدقه و نذرى ، به خيال خود تاءمين جانى مىگرفتند.
اسطوره خدايان سه گانه اوزيريس ، ايزيس و هوروس
 
مصريانقديم مى گفتند اوزيريس (خداى كشاورزى ) با خواهرش ‍ ايزيس (الهه مادر) ازدواج كرد واز ايشان فرزندى به نام هوروس (خداى آفتاب ) به دنيا آمد. اوزيريس به دست برادر خودبه نام ست (خداى خشكسالى ) كشته شد. ايزيس جسد شوهر مقتول خويش اوزيريس را با زحمتفراوان به دست آورد و آن را به مصر برگرداند و پنهان كرد. هنگامى كه ست از اين قضيهآگاه شد جسد را پيدا كرد و آن را به چهارده قطعه پاره پاره ساخت و هر قطعه را درمكانى در مصر به خاك سپرد. آن مكانها به بركت پاره هاى آن جسد آباد و بارور شدند. هوروس كه اكنون بزرگ شده بود، به خونخواهى پدر، با عموى خود جنگيد و با آنكه يك چشمخود را از دست داد، بر عمو پيروز شد و او را اسير كرد و نزد مادر خويش ايزيس آورد. ايزيس برادر شوهر خود را بخشيد. آنگاه هوروس ‍ قطعات جسد پدر را به يكديگر پيوندداد و به كمك خداى حكمت او را زنده كرد. اوزيريس از آن پس ، در جهان نماند و اينعالم را به فرزندش ‍ هوروس سپرده به جهان زير زمين رفت و فرمانرواى مردگانشد.
پرستش آفتاب
 
پرستشآفتاب در مناطق مختلف جهان سابقه اى ديرينه دارد و در مواردى از قرآن مجيد (از جملهدر سوره نمل ، آيه 24) به آن اشاره شده است . به راستى در ميان تمام خدايانى كه دركنار آفريدگار پرستيده مى شدند، هيچ يك از آنها بركات بى پايان خورشيد را نداشت . در مصر قديم براى ساعات مختلف روز، خدايانى كه نماينده خورشيد بودند، قرار داده شد: مثلا خداى بامداد خپرع ، خداى نيمروز رع و خداى شامگاهان اتوم بود.
همچنين سوسكىكه سرگين گردان ناميده مى شود، نماينده خورشيد در روى زمين به شمار مى رفت . مصريانقديم آن حشره را بسيار مقدس ‍ مى دانستند و تصوير او را در طلسمات و بر سينه وپيشانى مجسمه پادشاهان ترسيم مى كردند و از آن بركت و نيكبختى مىخواستند.
پرستش فرعون
 
پرستشپادشاهان در گذشته بسيار رواج داشت و آخرين نمونه آن در مورد امپراطور ژاپن بود كهبه خواست خود وى در سال 1946 لغو شد. هم اكنون برخى از فرمانروايان مانند پادشاهتايلند مقدارى از آن سنت را حفظ كرده اند.
فرعونهاى مصر (مانند امپراطورهاى ژاپن)خدايانى از نسل آفتاب به شمار مى رفتند و پرستش آنان به اين عنوانبود.
بابل
 
بابلبراى ساليان درازى مركز تمدن و علم و فرهنگ بود و نام آن در كتاب مقدس يهوديان ومسيحيان بسيار آمده و قرآن مجيد (در سوره بقره ، آيه 102) از آن ياد كرده است . جبرو مثلثات و بسيارى از مسائل رياضى و علمى ديگر از تمدن بابلى به يادگار مانده است .
 
تحول و دگرگونى ديانت ابتدايىدربابل
درحفاريهايى كه در اماكن مختلف عراق صورت گرفته ، مجسمه خدايان بى شمارى از زير خاكبيرون آمده و به موزه هاى جهان منتقل شده است . اين خدايان صورت تكامل يافتهآنيميسم ابتدايى بوده اند.
بابل نيز تحول و تكامل دين از فتيشيسم تا اعتقاد بهخدايان را تجربه كرد. اين سير تقيريبا چهار هزار سال طول كشيد و در پايان خدايانىكه نماينده ارواح ماه و خورشيد و سيارات بودند، در شهرهاى مختلف مورد پرستش قرارگرفتند. مردوخ در بيشتر زمانها برترين خدابود.
خداى سه گانه
 
ميانخدايان بى شمار بابليان ، شش خدا معروف تر شدند كه در دو دسته سه تايى (تثليث)مورد پرستش بودند. تثليث اول از آنو (خداى آسمان )، انليل (خداى فضا و جنگ ) و ائا(خداى آب ) و تثليث دوم از شمش (خداى آفتاب )، سين (خداى ماه ) و ايشتار (خداى مؤنث ) تشكيل شده بود.
اين خدايان همسرانى داشتند و در زمانى خداى مؤ نث ايشتار بهعنوان الهه بارورى بسيار مورد توجه قرار گرفت . شوهر ايشتار تموز ناميده مىشد.
هنگام اوج تمدن بابل خداى بزرگى به نام مردوخ مطرح شد كه تصوير او را همه جارسم مى كردند. ساير خدايان بابل زير دست مردوخ به شمار مىرفتند.
خداى آشور
 
هنگامىكه بابل به دست قوم شمالى آشور سقوط كرد، مردوخ جاى خود را به خداى آشوريان به نامآسور داد و تصوير او را همه جا ترسيم كردند. بار ديگر بابليان بر آشوريان پيروزشدند و مردوخ را به منزلت پيشين خود برگرداندند و با سقوط بابل به دست كورش ، آهورمزدا جاى مردوخ را گرفت .
يونان
 
يونانشبه جزيره كوچكى در جنوب شرقى اروپاست كه از گذشته هاى دور مركز هنر، فرهنگ وانديشه بوده است . اين كشور در زبانهاى اروپايى((Greece)) خوانده مى شود و كلمهعربى اغريق از اينجا مى آيد. نام يونان (Ionia) گرفته شده كه يكى از بخشهاى يوناناست . يونانيان كشور خود را هلاس (Hellas) مى نامند كه نام افسانه اى نياى يونانياناست . از آنجا كه بيشتر اديان جهان با انديشه و اسطوره رابطه اى تنگاتنگ دارند،باورهاى دينى يونانيان در دين شناسى مهم است .
آيين يونانيان باستان
 
يونانيان قديم نيز به خدايان نرينه و مادينه معتقد بودند. بزرگترين خداى ايشان زئوسبود كه گاهى وى را زئوس پاتروس يعنى زئوس پدر مى ناميدند. اين خدا نزد هندوانباستان ديوس پيتار و نزد روميان قديم ژوپيتر خوانده مى شد. مجموعه خدايان موردپرستش ايشان معمولا با خدايان آريايى قديم مشترك بود. برخى خدايان يونان عبارتبودند از:
آپولو(خداى آفتاب )؛
پوزيدن (خداى دريا)؛
هستيا(خداى مؤ نث ومادر خانواده )؛
دميتر (خداى مؤ نث ، مادر كشاورزى و غلات )؛
هرمس (خداى حكمت)؛
آرس (خداى جنگ).
اساطير
 
بشر باقدرت تخيل و تلاش همه جانبه ، در طى قرون و اعصار گذشته سعى كرده است تا خود را ازسرگردانى برهاند و به همين منظور نخست اساطير را پديد آورده تا به تصور خود براى سؤالات خويش ‍ پاسخى بيايد. فلسفه ، ادبيات و برخى اديان زاييده اساطيرند و اساطير درسراسر زندگى فكرى انسانها نقش دارند. مثلا در كشور ما، اساطير شاهنامه در ذهن مردموجود دارد و پيوسته مردم از خواندن آنها لذت مى برند. يونانيان نيز خدايان اسطورهاى خود را مى پرستيدند و براى آنها قربانى مى كردند. نام برخى از اين خدايان دربالا آمد و تهيه كردن فهرستى از خدايان اسطوره اى آنان يا ساير ملل باستانى كارىدشوار است .
يونانيان مردمى هوشمند و كنجكاو بودند و از آنجا كه به علم دسترسىنداشتند، با خلق اساطير ذهن جستجوگر خود را آرام مى كردند؛ همان طور كه به جاىپرستش آفريدگار آسمان و زمين ، به بتهاى گوناگون روى مى آوردند. همين قوم از اساطيربه فلسفه پرداختند و پرچمدار دانش در عصر خود شدند، در حالى كه موفقيت اقوام ديگردر اين راه چشمگير نبود.
پيدايش فلسفه
 
حدودپنج قرن پيش از ميلاد، فيلسوفان بزرگى در يونان پيدا شدند و افكار تازه اى مطرحكردند. معروفترين آن فيلسوفان سقراط و شاگردش ‍ افلاطون و شاگرد اين فيلسوف ارسطوبودند. انديشه هاى ارسطو قريب دو هزار سال در مجامع علمى اروپا و جهان اسلام رواجداشت و كمتر كسى به خود اجازه مى داد آنها را نقد كند. با آنكه فلسفه يونان وانديشه هاى ارسطو عظمت پيشين خود را از دست داده است ، هنوز هم دانشمندان هنگام طرحمسائل فكرى از اشاره به سابقه آن در يونان و آثار افلاطون و ارسطو گزيرى ندارند. فيلسوفان يونان براى انديشه هاى خود از اساطير بهره زيادى برده اند و هم اكنونمجموعه آثار افلاطون از نام خدايان گوناگون انباشته است .
آنان به بسيارى ازسروده هاى حماسى قديم كه صفات ناپسند را به خدايان نسبت مى دادند، اعتراض داشتند. انديشه هاى افلاطوندر مورد خداشناسى موجب گرديد كه او را افلاطون الهى (DivinePlato) بنامند. ارسطو محرك اول را مطرح كرد كه به عقيده فيلسوفان موحد بهخداى اديان توحيدى نزديك است .
عقايد عامه
 
درهمين دوره فكر توده مردم نيز تحول يافت و آنان معتقد شدند كه خداى زئوس بالاى كوهالمپ نشسته است و ساير خدايان گرداگرد او هستند. ايشان به حيات پس از مرگ عقيدهنداشتند، ولى براى سعادت دنيوى ، بتهايى را مى پرستيدند. اين بتها مظهر خدايان وقهرمانان اساطيرى بودند و كاهنانىداشتند.
روم
 
يكى ازكشورهاى بسيار باشكوه و قدرتمند جهان باستان روم بود كه بخش مهمى از اروپا، تركيه وشام را شامل مى شد. روميان از گذشته هاى دور تاكنون در معمارى ، نقاشى ، مجسمه سازى، ادبيات و فنون كشور دارى سر آمد بودند. روميان سه قرن پس از ميلاد مسيح (ع ) بهمسيحيت گرويدند و براى ترويج آن ، از تمدن باستانى خود بسيار سودجستند.
آيين روميان قديم
 
روميانقديم آيينى ساده و ابتدايى داشتند. همه روميان خداى ديانا را كه معبدش در كوههاىنزديك رم بود، مى پرستيدند و هنگام جشنهاى ساليانه به معبد او روى مى آوردند. يكىاز اعمال دينى آنان صرف خوراك مقدسى بود كه با آتش مقدس پخته مى شد و خداى آتش درآن سهم داشت . تهيه اين غذا و صرف آن طبق آيينهاى معينى بود كه شرح آن به طول مىانجامد (اصولا استفاده از خوراك در اديان معمول بوده و عشاى ربانى در مسيحيتباقيمانده آن است).
نوما
 
آييننوما (Numen) يعنى روح ، براى هر چيز از انسان و حيوانات و جانوران و جمادات ومظاهر طبيعت ، روحى مى شناخت . بعضى از اين ارواح نيكوكار و برخى بدكار بودند. اينارواح كه بعدا جنبه الوهيت پيدا كردند، طبيعتى مبهم و نامشخص داشتند. روميان دردوره هاى بعد براى آنها شخصيت قائل شدند و درباره آنها اساطيرىساختند.
خدايان رومى
 
رومياننيز خدايان بى شمارى داشتند كه نام برخى از آنها از اين قرار است : ژوپيتر، جانوس ،مارس ، وستا، نپتون ، ولكان ، ونوس ، آپولو، مينروا، هركول .
ژوپيتر
 
ژوپيترمعادل زئوس يونانيان و به معناى زئوس پدر است . وى خداى نور و رعد و برق و صاعقهبود. روزهايى كه ماه به شكل بدر مى شد، به پرستش او اختصاص داشت .
مراسم دينى
 
مراسمدينى روميان عبارت بود از پرستش امپراطور و تقديم قربانى و برگزارى جشنهايى براىخدايان .
 
كتابنامه
 1. مصطفوى ، على اصغر، اسطوره قربانى ، تهران : انتشارات بامداد، 1369.
2. زرين كوب، عبدالحسين ، در قلمرو وجدان ، تهران : انتشارات سروش ، 1375.
3.ناس ، جان بى .، تاريخ جامع اديان ، ترجمه على اصغر حكمت ، تهران : انتشارات و آموزش انقلاباسلامى ، 1370.
4. حكمت ، على اصغر، تاريخ اديان ، تهران : انتشارات ابن سينا، 1345.
5. ژيران ، ف .، فرهنگ اساطير يونان ، ترجمه ابوالقاسم اسماعيل پور، تهران : 1375.
6. شى يرا، ادوارد، الواح بابل ، ترجمه على اصغر حكمت ، تهران : شركتانتشارات علمى و فرهنگى ، 1375.
7. مك كال ، هنريتا، اسطوره هاى بين النهرينى ،ترجمه عباس مخبر، تهران : نشر مركز، 1373.
8.دوكولانژ، فوستل ، تمدن قديم ،ترجمه نصرالله فلسفى ، تهران : 1309.
9. فاطمى ، سعيد، اساطير يونان ، تهران : انتشارات دانشگاه تهران : 1375.
منبع: کتاب آشنایی با ادیان بزرگ نوشته استاد توفیقی